کد مطلب:316701
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:305
روضه وداع با مدینه
خدا را شكر مهمان حسینم
همیشه بر سر خوان حسینم
به خود می بالم ای یاران عاشق
كه من طفل دبستان حسینم
ندارم هیچ اندر كوله بارم
گدای خوان احسان حسینم
بدم اما شما را دوست دارم
در این وادی پریشان حسینم
خداوندا برس بر حال زارم
كه من خار گلستان حسینم
عاشقان كربلا، چند تا وداع داشت پسر فاطمه، یك وداع در مدینه بود، قبل از حركت آمد مقابل قبر جدش پیغمبر ایستاد عرضه داشت: یا رسول الله! من حسین پسر دخترت فاطمه ام، سر روی قبر پیغمبر نهاد و گریه كرد، لحظه ای به خواب رفت، در عالم خواب رسول خدا را دید حسین را در آغوش گرفت میان چشمان حسین را بوسید، فرمود: حسینم! می بینم به زودی آغشته به خون تشنه لب در كربلا شهید خواهی شد. فرمود: «یا حسین، اخرج فان الله تعالی شاء ان یراك قتیلا» شبانه با قبر مادر وداع كرد، با قبر برادرش امام مجتبی وداع كرد، آماده ی حركت شد، برادرش محمد حنفیه جلو آمد، حسین جان! حالا كه می روی برو،
[ صفحه 101]
ولی چرا این زن و بچه را همراه می بری؟ زینب را كجا می بری؟ جریان خواب را برای محمد حنفیه تعریف كرد، بعد ابی عبدالله فرمود: «قد شاء الله تعالی ان یراهن سبایا» خدا خواست كه آنان را اسیر ببیند. [1] .
[1] قصه ي كربلا، ص 69، به نقل از بحارالانوار، ج 1، ص 184.